لباس عروس..........
وقتی عمه رفت خونشون ما هم هر روز برای خرید به بازار میرفتیم وخرید میکردیم و خودمون رو واسه عروسی اماده میکردیم تو عروسی همش میگفتی من لباس علوس میخوام واون لباسی که واست درست کرده بودیم رو نمیپوشیدی اخه با خاله واست یه لباس عروس درست کرده بودیم اما کوتاه بود و تو به خاطر کوتاه بودنش نمیپوشیدی و میگفتی لباس عروس باید بلند باشه و خلاصه شب عروسی وقتی همه رفته بودن تالار من و بابایی همراه خاله وشوهرخاله ات شهر رو واسه پیدا کردن لباس عروس واسه تو زیر پا گذاشتیم وبالاخره یه لباس عروس واست پیدا کردیم الهی مامان قربونت بره خیلی ذوق کرده بودی وهمش با لباست میرقصیدی ...
نویسنده :
مامان سپیده وخاله صفورا
14:40